دارم آهنگ گوش می دهم و به این فکر می کنم که چه بنویسم؟ هیچ وقت در وبلاگ نویسی به این مرجله نرسیده بودم. مرحله ای که فکر کنم "خب؟حالا چه بنویسم؟"
و واقعن کار زشتیست. اینکه برای اینکه چیزی نوشته باشم بنویسم.
فاطی بیاید . بنشینیم. کس شعر بگوییم . من دیگر به هبچ چیز فکر نکنم. حتا خودِ لا مصبش.
چیزی نفهمیدم
دقیقن منظورم این بود که نوشتنم نمی آید ولی دارم زور می زنم که بنویسم.